جدول جو
جدول جو

معنی سروکله زدن - جستجوی لغت در جدول جو

سروکله زدن
گفتگو کردن، مباحثه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر و کله زدن
تصویر سر و کله زدن
بحث و گفتگو کردن برای یاد دادن کاری یا ثابت کردن موضوعی، با کسی بحث کردن، سربه سر گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(رِ رَ تَ)
جنگ کردن به سرکله، چنانکه جنگ قوچ و آهو. کنایه از حرکتی قریب به معارضه و برابری کردن با کسی. (آنندراج) :
ناتوانی چون زند سرکله با نه آسمان
چون برآید دانه ای سالم ز چندین آسیا.
صائب (از آنندراج).
چشمان یار بنگر و آن شوخ ابروان
سرکله میزنند دو آهوی جنگیش.
محسن تأثیر (ازآنندراج).
، کنایه از سعی کردن. (آنندراج) ، برابری کردن. (رشیدی). و رشیدی گوید به کاف عجمی یعنی برگزیدن
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ تَ)
فهماندن. گفتگو کردن. بحث کردن، به سختی چیز را به کسی فهماندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر و کله زدن
تصویر سر و کله زدن
سر و کله زدن با کسی. گفتگو کردن با وی مباحثه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر و کله زدن
تصویر سر و کله زدن
((سَ رُ. کَ لُِ. زَ دَ))
بحث کردن، گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین